معنی ارنب، درما
حل جدول
لغت نامه دهخدا
درما. [دَ] (اِخ) ابن عوف بن ثعلبه. بطنی است از ثعلبهبن سلامان، و درما اسم مادر ثعلبه است که بدان شهرت یافت، و نام او عمرو بوده است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 322).
درما. [دَ] (ع اِ) درماء. خرگوش. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به درماء شود.
ارنب
ارنب. [اَ ن َ] (اِخ) صورتی فلکی از صورجنوب و آنرا بر مثال خرگوش توهم کرده اند و کواکب آن دوازده است. (جهان دانش). نام صورت چهارم از چهارده صورت فلکی جنوبی. (مفاتیح). و آن در زیر پای جبار است و چهار ستاره ٔ عرش الجوزا و ستاره ٔ ارنب در همین صورت است و آنرا بفارسی خرگوش یا خرگوش فلک گویند. || نام ستاره ای از قدر سیﱡم در صورت ارنب.
ارنب. [اَ ن َ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب. (منتهی الارب) (شمس اللغات) (آنندراج).
ارنب. [اَ ن َ] (ع اِ) خرگوش. (صراح) (غیاث). توشقان. دوشان. خرگوش نر یا خرگوش ماده. و یا خرگوش ماده را ارنب و نر را خزز گویند. (منتهی الارب). ج، اَرانِب، اَران. (منتهی الارب). ارنب بالیونانیه لاغوس و اللطینیه لابره و العربیه خزز و البربریه بابرزست و السریانیه أرنبا و العبریه أرنبست و الاغریقیه و الفارسیه لغوس. رجوع به تذکره ٔ ضریرانطاکی و البیان و التبیین چ سندوبی ص 33 و 34 و 40و 118 و رجوع به ارنب بری و خرگوش شود:
بی فروغت روز روشن هم شب است
بی پناهت شیر اسیر ارنب است.
مولوی.
- ارنب اهلی، خرگوش رام.
|| کلا کموش کوتاه دم. (منتهی الارب). || نوعی از زیور. (منتهی الارب). قسمی از زیور زنان. || سربینی مردم. (مهذب الاسماء). ارنبه. || ریگ پشته. (کنز اللغات). پشته ٔ ریگ. (منتخب اللغات). || نام گیاهی است. (کنز اللغات) (کشف اللغات) (شمس اللغات) (منتخب اللغات). داروئی است. (مؤید الفضلاء از زفان گویا). || گورخر. (مؤید الفضلاء از دستور).
ارنب رومی
ارنب رومی. [اَ ن َ ب ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خوک هندی. خوکچه. قسمی از پستانداران قارِض.
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
خرگوش، یکی از صورت های فلکی جنوبی. [خوانش: (اَ نَ) [ع.] (اِ.)]
عربی به فارسی
پینه , ورم , اسم حیوان دست اموز (مثل خرگوش) , خرگوش , شکار خرگوش کردن
معادل ابجد
498